02128111090
تهران ، خیابان میرداماد
ما را دنبال کنید

چالش های مراقبت از کودکان مبتلا به اختلالات روانی

چالش های مراقبت از کودکان مبتلا به اختلالات روانی

تخمین زده می شود که در سراسر جهان تا 20 درصد از کودکان از بیماری روانی ناتوان کننده رنج می برند. اختلالات روانی که باعث نگرانی قابل توجهی می شوند عبارتند از اختلالات یادگیری، اختلالات هیپرکینتیک (ADHD)، افسردگی، روان پریشی، اختلالات رشد فراگیر، اختلالات دلبستگی، اختلالات اضطرابی، اختلال سلوک، سوء مصرف مواد و اختلالات خوردن. زندگی با چنین کودکانی می تواند برای مراقبان خانواده بسیار استرس زا باشد.

بنابراین، تعیین چالش‌های زندگی با این کودکان در فرآیند یافتن راه‌هایی برای کمک یا حمایت از مراقبین برای ارائه مراقبت مناسب از فرزندانشان حائز اهمیت است. هدف از این مطالعه بررسی چالش‌های روان‌شناختی، عاطفی، اجتماعی و اقتصادی است که والدین یا سرپرستان هنگام مراقبت از کودکان مبتلا به روانی تجربه می‌کنند و اینکه برای رسیدگی یا برخورد با آنها چه می‌کنند.

روش شناسی اختلالات روانی

طرح مطالعه کیفی با استفاده از مصاحبه های عمیق و بحث های گروهی متمرکز استفاده شد. این مطالعه در بخش روانپزشکی بیمارستان ملی Muhimbili در تانزانیا انجام شد. دو بحث گروه متمرکز (FGDs) و 8 مصاحبه عمیق با مراقبانی که با فرزندان خود در کلینیک روانپزشکی حضور داشتند، انجام شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل محتوا انجام شد.

نتایج

این مطالعه نشان داد چالش‌های روان‌شناختی، عاطفی، اجتماعی و اقتصادی که مراقبان در حین زندگی با کودکان بیمار روانی تحمل می‌کنند. چالش های روانی و عاطفی شامل استرس ناشی از وظایف مراقبتی و داشتن نگرانی در مورد زندگی حال و آینده فرزندانشان بود. آنها احساس غم و اندوه و درد یا تلخی درونی به دلیل رفتارهای آزاردهنده کودکان داشتند. آنها همچنین به دلیل ناتوانی در صحبت کردن، مشکلات ارتباطی با فرزندان خود داشتند.

چالش های اجتماعی شامل خدمات اجتماعی ناکافی برای فرزندان، انگ، بار مسئولیت مراقبت، عدم آگاهی عمومی از بیماری روانی، عدم حمایت اجتماعی و مشکلات زندگی اجتماعی بود. چالش‌های اقتصادی عبارت بودند از فقر، مراقبت از کودک که با فعالیت‌های مختلف درآمدزا در خانواده تداخل داشت و هزینه‌های اضافی مرتبط با بیماری کودک.

نتیجه

مراقبان کودکان مبتلا به روانی با چالش های مختلف روانی و عاطفی، اجتماعی و اقتصادی مواجه می شوند. کمک های حرفه ای، آگاهی عمومی از بیماری های روانی در کودکان، حمایت اجتماعی توسط دولت، بخش خصوصی و سازمان های غیردولتی (NGO) در رسیدگی به این چالش ها مهم است.

زمینه اختلالات روانی

شروع و وجود مزمن بیماری روانی در خانواده می تواند یک رویداد استرس زا یا یک بحران برای اعضای خانواده باشد. مشخص شده است که حرکت از یک بحران به سمت بهبودی در چنین خانواده هایی تحت تأثیر تعامل آنها با متخصصان بهداشت روان است. خانواده هایی که به طور مداوم با متخصصان بهداشت روان در تماس هستند، احتمال بیشتری دارد که از بحران بهبود یافته و با این وضعیت کنار بیایند.

به نظر می رسد برنامه های درمانی خانگی برای کودکان و نوجوانان مبتلا به اختلالات روانی یک استراتژی موثر و پایدار برای رفع نیازهای سلامت روان در این گروه باشد. این برنامه ها همچنین در کشورهایی که سیستم بهداشتی با بیماری های عفونی بیش از حد تحت فشار است و مراقبت های بستری روانپزشکی محدود است، مقرون به صرفه خواهد بود. با این حال، موفقیت چنین مداخلاتی مستلزم تبعیت بیماران و والدین و حمایت درمانگران بسیار ماهر است.

والدین و سرپرستان نقش مهمی در کمک به رشد و تکامل کودکان به طور کامل دارند.

همانطور که کودکان در خانواده رشد می کنند، برای حمایت از نیازهای اولیه مانند غذا، سرپناه، آموزش، حفاظت و مراقبت در همه زمان ها، به ویژه در هنگام مشکلات زندگی و مواقع بحران، به طور قابل توجهی به والدین یا سرپرستان خود وابسته هستند. اختلالات روانی در دوران کودکی و نوجوانی می‌تواند مزمن و بسیار آزاردهنده باشد که نیازمند توجه، کمک و حمایت مناسب از سوی مراقبان است.

بنابراین، والدین یا سرپرستان و بستگانی که با کودکان مبتلا به بیماری روانی زندگی می کنند، مسئولیت ها و نقش های بیشتری برای مراقبت از آنها مانند سایر کودکان سالم دارند. در این مطالعه، «کودکان» به معنای هر فرد مرد یا زن است که بیش از دوازده سال سن نداشته باشد، و «والد» یک مادر یا پدر بیولوژیکی یا هر کسی است که این نقش را بر عهده می‌گیرد. نمی توان بر اهمیت حمایت خانواده برای رشد و تکامل کودکان و نقشی که به عنوان تعیین کننده در دریافت یا عدم دریافت مراقبت های بهداشت روانی کودکان ایفا می کند، تاکید کرد.

از گذشته تاکنون، برنامه بهداشت روانی سازمان جهانی بهداشت (WHO)

به روانپزشکی کودکان و نوجوانان در مقایسه با بزرگسالان و سالمندان اهمیتی قائل نشده است. با این حال، از دیدگاه جمعیت شناختی و اپیدمیولوژیک، اختلالات روانی در کودکان و نوجوانان حوزه مهمی است که نیاز به توجه مناسب دارد. تخمین زده می شود که تا 20 درصد از کودکان و نوجوانان از بیماری روانی ناتوان کننده رنج می برند .

روش های مختلفی برای بررسی اختلالات روانی کودک و نوجوان وجود دارد. یکی از راه‌ها، نگاه کردن به این اختلالات به شیوه‌ای اولویت‌دار بر اساس فراوانی وقوع، میزان تأثیر، احتمالات درمانی و اثرات مراقبت طولانی‌مدت است . از این منظر، اختلالات روانی کودکان و نوجوانان که نگرانی قابل توجهی را ایجاد می کنند شامل اختلالات یادگیری، اختلالات هیپرکینتیک (ADHD)، افسردگی و خودکشی مرتبط با آن است. سایر موارد عبارتند از روان پریشی، اختلالات رشد فراگیر، اختلالات دلبستگی، اختلالات اضطرابی، اختلال سلوک، سوء مصرف مواد و اختلالات خوردن.

خدمات تخصصی سلامت روان برای کودکان هنوز در تانزانیا ایجاد نشده است.

معدود مراکز بهداشت روان موجود در کشور عمدتاً برای بزرگسالان است. کودکان مبتلا به اختلالات روانی در بخش های عمومی و در کنار بیماران روانی بزرگسالان تحت درمان قرار می گیرند. بیماران روانپزشکی (از جمله کودکان و نوجوانان) از هزینه های تقسیم هزینه برای درمان معاف هستند. دارو در دسترس است اما همیشه به دلیل حمایت محدود دولت نیست. وقتی در دسترس نیست، والدین یا سرپرستان قرار است از داروخانه های خصوصی برای فرزندان خود دارو بخرند.

علاوه بر این، این کشور فاقد کارکنان مراقبت های بهداشتی متخصص در بهداشت روانی کودکان و نوجوانان است. تعداد بسیار کمی مدارس ویژه برای کودکان دارای معلولیت از جمله آنهایی که دارای اختلالات روانی هستند وجود دارد. ابتکاراتی برای حمایت از رفاه اجتماعی کودکان دارای معلولیت در حال انجام است و دولت از آن آگاه است.

هدف اصلی مطالعه

هدف اصلی این مطالعه بررسی چالش هایی بود که والدین یا سرپرستان در حین مراقبت از کودکان بیمار روانی خود تجربه کردند. به طور خاص، هدف آن شناسایی مشکلات روانی، عاطفی و اجتماعی است که آنها در زندگی با یک کودک بیمار روانی در خانواده با آن مواجه هستند، راه هایی که بیماری روانی کودک با فعالیت های اقتصادی در خانواده تداخل پیدا می کند، و تعیین راه هایی که والدین یا سرپرستان از طریق آن به آنها رسیدگی می کنند.

والدین و سرپرستان به عنوان مراقبین اصلی خانواده نقشی حیاتی در مراقبت از بیماران روانی از جمله کودکان و نوجوانان دارند. یادگیری چالش هایی که آنها در مراقبت از کودکان و نوجوانان مبتلا به بیماری روانی با آن مواجه هستند، اولین گام در شناسایی راه های بهبود حمایت از چنین مراقبانی است.

بسیار مهم است که کودکان از مراقبت و حمایت مناسب در خانه و در طول ویزیت سرپایی از بیمارستان برخوردار شوند تا نیازهای بهداشت روانی خود را برآورده کنند. کمبود مطالعات منتشر شده در این زمینه در تانزانیا بر اهمیت این مطالعه برای کمک به درک بهتر چالش‌هایی که هنگام مراقبت از کودکان روانی با آن‌ها مواجه می‌شوند، تأکید می‌کند. این مطالعه چالش های روانی، عاطفی، اجتماعی و اقتصادی را که والدین و مراقبین تجربه کرده اند و واکنش آنها به این موقعیت گزارش می کند.

مواد و روش ها مطالعه اختلالات روانی

این مطالعه در واحد روانپزشکی بیمارستان ملی Muhimbili (MNH) در دارالسلام، مرکز اقتصادی و سریع‌ترین شهر در حال رشد در تانزانیا با جمعیت بیش از 3 میلیون نفر انجام شد. دارای سه ناحیه به نام های ایلالا، کینوندونی و تمکه است. MNH در ایلالا واقع شده است و بیمارستان ارجاع دولتی کشور با بالاترین خدمات تخصصی بهداشتی است. جایی است که بیمارانی با مشکلات بهداشتی پیچیده از سراسر کشور در آن یافت می شوند. واحد روانپزشکی یکی از بخش های مدیریت خدمات بالینی در MNH است.

برخلاف سایر بخش‌هایی که از سراسر کشور ارجاع می‌شوند، این واحد فقط به بیماران مراجعه‌کننده از سه منطقه رسیدگی می‌کند. خدمات روانپزشکی در این واحد بسته به سن به دو شکل عمده ارائه می شود. اولاً، برای بزرگسالانی که مراقبت های بستری یا سرپایی دریافت می کنند ارائه می شود. بیماران جدی تری که نیاز به بستری طولانی مدت دارند به بیمارستان Mirembe واقع در منطقه Dodoma که یک بیمارستان تخصصی روانپزشکی ملی است ارجاع داده می شود.

ثانیاً، مراقبت از کودک و نوجوان وجود دارد که معمولاً به صورت سرپایی ارائه می شود. هر هفته (پنجشنبه) یک روز ویژه برای کودکان و نوجوانان در نظر گرفته شده است که توسط مراقبین بهداشتی و درمانی دیده می شوند.

طبق سوابق به دست آمده در این واحد هر هفته حدود 30 کودک و نوجوان ویزیت می شدند.

پاسخ دهندگان والدین یا سرپرستانی بودند که فرزندان خود را برای حضور در کلینیک روانپزشکی سرپایی هفتگی در این واحد آورده بودند. از روش نمونه گیری در دسترس و هدفمند استفاده شد. پاسخ دهندگان از طریق مشاور پرستار کودک و نوجوان شناسایی شده شاغل در واحد روانپزشکی جذب شدند.

نویسنده اول با مشاور در استخدام پاسخ دهندگان در حالی که منتظر بودند تا فرزندانشان توسط ارائه دهندگان مراقبت های بهداشتی دیده شوند، همکاری کرد. معیار ورود والدین یا سرپرستی بود که حداقل شش ماه با کودک بیمار روانی زندگی کرده باشد. این یک دوره کافی برای داشتن تجربه معقول در نظر گرفته شد. والدین/ سرپرستانی که این معیار را داشتند و رضایت دادند در مطالعه وارد شدند.

برای جمع آوری داده ها از بحث های گروهی متمرکز (FGDs) و مصاحبه های عمیق استفاده شد.

برای مصاحبه با پاسخ دهندگان از راهنمای مصاحبه نیمه ساختاریافته استفاده شد. تمامی مصاحبه ها به صورت صوتی ضبط شد و برای یادداشت برداری از دفتر یادداشت استفاده شد. در طول FGD ها، ناظم (نویسنده) بحث را رهبری می کرد و در حالی که دستیار پژوهشی مصاحبه ها را ضبط می کرد و یادداشت های میدانی می گرفت، گفتگو را جریان می داد. همچنین پس از انجام مصاحبه، اطلاعات اولیه جمعیت شناختی از پاسخ دهندگان جمع آوری شد. تمام مصاحبه ها به طور کلمه به کلمه رونویسی شد.

دو FGD و 8 مصاحبه عمیق انجام شد. در اولین FGD 5 پاسخ دهنده (همه مادر بودند) و دومی با 6 پاسخ دهنده (3 پدر و 3 مادر) شرکت کردند. هشت مصاحبه عمیق با 7 مادر بیولوژیک و یک مادربزرگ انجام شد. انجام مصاحبه های عمیق زمانی متوقف شد که اطلاعات بیشتری از مراقبین به دست نیامد. هدف از استفاده از FGD ها کمک به دریافت اطلاعات کلی و ایده هایی بود که در طول مصاحبه های عمیق بیشتر مورد بررسی قرار گرفتند.

تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل محتوا که شامل خواندن و بازخوانی متن، کدگذاری دستی در حاشیه و از طریق یادداشت ها. ترکیب و گروه بندی داده ها در دسته های نسبتاً جامع بود، انجام شد. داده ها به زبان اصلی (سواهیلی) تجزیه و تحلیل شدند تا احتمال از دست دادن معنای اصلی مفاهیم به حداقل برسد.

تجزیه و تحلیل داده‌ها

توسط دو نویسنده انجام شد و هر زمان که در شکل‌گیری کدها، مقوله‌ها یا مضامین مغایرت وجود داشت، بحث‌هایی برای دستیابی به اجماع انجام شد. علاوه بر این، فرآیند تجزیه و تحلیل توسط شخص ثالثی که بخشی از مطالعه نبود اما با روش های کیفی آشنا بود، ممیزی شد. ترجمه به انگلیسی برای آنچه در گزارش آمده بود انجام شد.

تاییدیه اخلاقی پژوهش از کمیته تحقیقات و انتشارات دانشگاه بهداشت و علوم وابسته و مجوز انجام مطالعه از بیمارستان ملی Muhimbili اخذ شد. رضایت کتبی آگاهانه از همه شرکت کنندگان قبل از جلسات مصاحبه خواسته شد.

چالش های روانی و عاطفی

چهار موضوع اصلی از این مطالعه پدیدار شد که چالش‌های روانی و عاطفی را که والدین در زندگی روزمره مراقبت از کودک بیمار روانی تجربه می‌کنند، توضیح می‌دهند. اینها عبارت بودند از: افکار مزاحم، اختلال عاطفی، موقعیت اجتناب ناپذیر و مشکلات ارتباطی.

تعدادی از پاسخ دهندگان نشان دادند که افکار آزاردهنده ای در مورد زندگی با یک کودک بیمار روانی دارند. آنها از رفتار صریح کودک که نه تنها برای والدین بلکه برای افراد اطراف مانند همسایه ها نیز مشکل ایجاد می کند، ابراز استرس کردند. رفتارهای کودکانی که مورد توجه والدین قرار می‌گرفت عبارت بودند از: پرخاشگری، مخرب، بی‌قرار یا بیش فعال، ایجاد سر و صدا و نداشتن مهارت‌های غذایی مناسب.

پدر یک کودک مبتلا به اختلال اوتیسم توضیح داد:

خیلی درست است، این یک مشکل است، یک مشکل وجود دارد، زیرا به وضوح می توانید ببینید که او کاملاً در جامعه نمی گنجد. اقدامات او متفاوت است و البته توسط دیگران پذیرفته نمی شود. ممکن است تصمیم بگیرد که با او به جایی برود، برای مثال اگر به ظاهر فرزند خودم نگاه کنید، ممکن است فکر کنید که او خوب است. کلیسا یا بیشتر، او فقط باید در خانه بماند، این واقعاً یک مشکل است.

نگرانی در مورد زندگی آینده کودک شکل دیگری از افکار نگران کننده بود که برخی از والدین به دلیل ناتوانی کودک در برآوردن نیازهای فردی و اجتماعی مانند مراقبت از خود و آموزش تجربه کردند. آن‌ها این نگرانی‌ها را زمانی نشان دادند که کودک نمی‌توانست برخی از وظایف رشدی مورد انتظار در سنین خاص مانند تغذیه، توالت، حمام کردن، و لباس پوشیدن را انجام دهد.

همانطور که توسط یک مادر کودک مبتلا به اختلال اوتیسم بیان شده است:

واقعاً، چیزی که از آن می ترسم این است که بعداً در زندگی سخت تر شود. این چیزی است که باعث می شود تمام روزها نخوابم، من فقط به آن فکر می کنم و من و شوهرم هر روز در مورد آن دعوا می کنیم. فقط تصور کنید حالا باید او را بشویید چون خودش را با مدفوع و ادرار کثیف می‌کند. حالا وقتی بزرگ شود کار بسیار بزرگی می‌شود، واقعاً تبدیل به یک کار بزرگ می‌شود. بزرگترین نگرانی من بعد از قاعدگی (kuvunja ungo) است.

من به این فکر می کنم که بعد از قاعدگی است و این یک آزمایش بزرگ است.

والدین همچنین از پیچیدگی مسئولیت های مراقبتی که مستلزم کار زیاد و در دسترس بودن بیشتر وقت برای رفع نیازهای روزانه کودک بود، آشفته بودند. مسائل مربوط به نحوه رفتار با کودک و تضمین امنیت در صورت فوت والدین توسط یکی از پدران کودکی با کم توانی ذهنی و صرع بیان شده است:

” من می پذیرم که حلیم و مهربان باشم زیرا می دانم که خداوند اراده کرده است که موضوع اینگونه باشد، اما این برای من سنگین است زیرا آن کودک همیشه بی قرار است. او حتی نمی تواند برای مدتی با دیگران بنشیند. او دوست دارد خودش را در حال سرگردانی ببیند و احساس خوبی دارد.پس در مسیر سرگردانی گم می شود و ما نزدیک جاده می مانیم.بنابراین مادر هیچ کاری جز مراقبت از کودک (کوموانگلیا) انجام نمی دهد. دو سال از زندگی او می گذرد و نمی دانیم در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد.

مادر یک کودک مبتلا به ADHD و اختلال تشنج گفت:

” تا به حال نمی‌دانم اگر فرض کنیم بمیرم، وضعیت فرزندم چگونه خواهد بود. این به این دلیل است که من خواهر، مادر یا پدری ندارم که بتواند در آن شرایط از فرزندم مراقبت کند. فرض کنید الان بمیرم، فکر نمی‌کنم او در وضعیت بهتری باشد.

زندگی با یک کودک بیمار روانی توسط والدین به عنوان آزاردهنده عاطفی توصیف شد. درجات مختلفی از پریشانی عاطفی تجربه شد که شامل احساس غم و اندوه و درد یا تلخی درونی بود. والدین این احساسات منفی را به دلیل رفتارهای آزاردهنده فرزندان، مسئولیت های مراقبتی اضافی، مشکلات خانوادگی و اجتماعی ناشی از کودک و تصور افراد از خانواده هایی که دارای فرزند بیمار روانی هستند، تجربه کردند.

مادر غمگین یک کودک مبتلا به اوتیسم توضیح داد:

من واقعاً به نوعی غمگین هستم (سونونکا)، فقط آن را پذیرفتم (داشتن یک کودک بیمار روانی) اما واقعاً غمگین هستم زیرا واقعاً از این کودک (پاتا شیدا) بسیار رنج می برم. حالا وقتی به این کودک معلول نگاه می کنم و چالش های مراقبت، مرا غمگین می کند.

والدین زندگی یا داشتن یک کودک بیمار روانی را وضعیتی آزاردهنده و در عین حال اجتناب ناپذیر توصیف کردند. آنها مجبور بودند آن را بپذیرند زیرا هیچ جایگزین دیگری نداشتند. آنها وظیفه مراقبت از کودک را بسیار دشوار و ناراحت کننده می دانستند. این را برخی از شرکت کنندگان در پاسخ به این سوال بیان کردند که به طور کلی وضعیت داشتن یک کودک بیمار روانی در خانه را چگونه می بینند. یکی از مادران یک کودک مبتلا به اختلال اوتیسم گفت:

” واقعاً من آن را پذیرفتم زیرا قبلاً به من محول شده است، اما وظیفه بزرگی است. مراقبت از یک کودک دارای ناتوانی ذهنی کار بسیار بزرگی است.

یکی دیگر از مادران کودک مبتلا به عقب ماندگی ذهنی و اختلال تشنجی تاکید کرد:

” …بله ما منزجر شدیم (tunakerwa)، اما خدا از قبل برای شما برنامه ریزی کرده است و شما هیچ راه دیگری ندارید.

ناتوانی کودک در بیان نیازها منبع دیگری از پریشانی روانی و عاطفی مرتبط با زندگی با کودکان بیمار روانی بود. این امر باعث می شود که والدین نتوانند کودک را درک کنند، مخصوصاً زمانی که او مشکل دارد. گاهی وقتی کودک بیرون می‌رفت، مورد بدرفتاری دیگران قرار می‌گرفت و با گریه به خانه برمی‌گشت. هنگامی که والدین از او خواستند توضیح دهند که چه اتفاقی افتاده است، او نتوانست توضیح دهد، همانطور که پدر یک کودک مبتلا به اوتیسم بیان کرد:

” ” چالشی که من با آن روبرو هستم این است که آن کودک نمی تواند نیازهای خود را بیان کند. گاهی اوقات ممکن است بیمار باشد و شما ندانید، فقط گریه می کند، وقتی مشکلاتی دارد فقط گریه می کند. حالا نمی دانید چرا او گریه می کند، و گاهی که او را لمس می کنید و احساس می کنید داغ است، ممکن است حدس بزنید که ممکن است مالاریا باشد و او را به بیمارستان ببرید، اما وقتی او مثل معده درد دارد، نمی توانید درک کنید، فقط می بینید که گریه می کند.

چالش های اجتماعی اختلالات روانی

مراقبت از کودک مبتلا به بیماری روانی با بسیاری از چالش های اجتماعی مرتبط است. خدمات اجتماعی، انگ و مسئولیت های مراقبتی، زمینه هایی بودند که نگرانی های عمده ای را برای والدین ایجاد می کردند. مسائل مهم دیگر شامل عدم آگاهی عمومی، حمایت اجتماعی و زندگی اجتماعی بود.

خدمات اجتماعی ناکافی برای کودکان مبتلا به اختلالات روانی چالش برانگیزترین مسئله برای والدین بود. آنها نگران آموزش کودک و تا حدودی مراقبت های بیمارستانی بودند. ناراحت کننده ترین جنبه ناتوانی کودک در تحصیل به دلیل تعداد ناکافی مدارس بود. والدین زمان زیادی را صرف یافتن مدارسی کردند که بتواند کودک را در خود جای دهد.

همانطور که مادر کودکی با عقب ماندگی ذهنی و اختلال تشنج توضیح داد:

به من گفتند که او را به اوهورو مچانگانیکو (دبستان برای کودکان دارای معلولیت های مختلف) ببرم؛ من به آنجا رفتم زیرا او مشکلات ذهنی و بینایی دارد. وقتی به آنجا رسیدم به من گفتند که بچه را نمی پذیرند و من باید ببرش مدرسه ویژه متونی (یک مدرسه دیگه برای بچه های معلول) تا الان که میرم مدرسه استثنایی بهم میگن جای خالی نیست فرصت مدرسه برای این بچه ها نیست یا مدرسه هاشون خیلی کمه می بینید.

والدینی که فرزندانشان شانس استخدام در مدارس استثنایی را داشتند با مشکلات دیگری مواجه بودند. فرزندان آنها نمی توانستند چیزی را که در مدرسه تدریس می شد درک کنند و به خصوص به دلیل ازدحام ترافیک در شهر دارالسلام مشکلات حمل و نقل داشتند. آن‌ها نمی‌توانستند فرزندانشان را به مدرسه ببرند، زیرا نمی‌توانستند کرایه اتوبوس را بپردازند، همانطور که مادر یک کودک مبتلا به اوتیسم و ​​اختلال تشنجی توضیح می‌دهد:

“او به مدرسه می رود اما نمی فهمد، او فقط به مدرسه می رود اما در مدرسه چیزی نمی فهمد”

یکی دیگر از مادران کودک مبتلا به اوتیسم و ​​اختلال تشنجی افزود:

” اولین مشکل در مورد آن این است که من مدرسه را پیدا نکردم. پول لازم است، زیرا او (کودک) قرار است در آنجا (در مدرسه) بماند، زیرا ما نمی توانیم هزینه رفتن و بازگشت او را از آنجایی که ما داریم، بپردازیم. مدارسی مانند بوگورونی نیاز به پول دارند.

با توجه به خدمات مراقبت های بهداشتی، والدین به طور کلی از خدمات در واحد روانپزشکی MNH راضی بودند، همانطور که توسط مادر یک کودک مبتلا به صرع و ناتوانی یادگیری بیان شده است:

” خدماتی که او (کودک) دریافت می کند واقعاً خوب است، آنها تمام تلاش خود را در بیمارستان انجام می دهند … من از این خدمات راضی هستم.

با این حال والدین از موارد زیر گلایه داشتند: مدت انتظار طولانی قبل از ویزیت توسط پزشک، گذراندن زمان بسیار کم با پزشک، کمبود داروها، نبود متخصص گفتاردرمان در کشور و نبود امکانات مناسب مانند توالت.

مادر یک کودک مبتلا به اختلال تشنجی و عقب ماندگی ذهنی شکایت کرد:

با خدمات بیمارستانی، مثلاً جایی که من از آنجا آمده‌ام خیلی دور است، می‌توانید ساعت 8 صبح به آنجا برسید (در کلینیک). از آن زمان ممکن است ساعت 11 صبح به پزشک مراجعه کنید. بنابراین این واقعاً مشکل ساز می شود زیرا شما گاهی اوقات قبل از خوردن چای از خانه بیرون می روید. حالا تا ساعت 11 صبح آنجا با کودک می مانید، مشکل ساز می شود. من دوست دارم اگر تازه به آنجا برسیم باید زودتر دیده شویم.

سپس ما می رویم گاهی اوقات ممکن است مدت زیادی آنجا بمانید و به دلیل گرسنگی کودک شروع به اذیت کردن شما کند، واقعاً یک مشکل است. من از آن چیز، توالت راضی نبودم، باید توالت چمباتمه ای می بود (چو چا) چینی) (برخلاف نوع غربی) معمولی، که خوب بود.

زندگی با کودکان بیمار روانی با انگ مرتبط است. والدین از بدرفتاری، تبعیض و جداسازی با کودک بیمار روانی در جامعه ناراحت بودند. گاهی اوقات کلماتی به کودک گفته می شود که او را بد می کند. والدین به او می خندیدند و چیزهای بدی در مورد کودک می گفتند.

این کودک به طرق مختلف مورد بدرفتاری مردم قرار گرفت. گاهی اوقات در مدرسه به او برچسب زده می شد و مورد تمسخر قرار می گرفت، او را بی فایده می دانستند و حتی از طرف والدین به دلیل ناتوانی طرد می شد.

مادر یک کودک مبتلا به صرع و اختلال یادگیری توضیح داد:

« …فرزندم دبستان است، به مدرسه می‌رود و با شکایت از اینکه به او می‌گویند دیوانه (طاهره) برمی‌گردد، واقعاً احساس بدی دارد (anajisikia vibaya) و وقتی به بیمارستان می‌آید به پزشکانش می‌گوید.

گاهی اوقات والدین مسئول رفتار کودک شناخته می شدند. تصور می شد زمانی که کودک رفتار عجیبی داشت با سخت گیری کافی کودک را لوس می کردند. علاوه بر این، به برخی از والدین گفته شد که آنها باعث شده اند کودک به عنوان وسیله ای برای ثروتمند شدن و موفقیت در زندگی، بیمار روانی شود (معمولاً دیده می شود کودکان معلول با والدین خود در خیابان ها در حال گدایی هستند). پدر یک کودک مبتلا به ADHD و عقب ماندگی ذهنی با ناراحتی توضیح داد:

اجازه دهید من به آنچه گفتم اضافه کنم. درست است، با توجه به شرایط حاکم که مردم آن کودکان را می بینند. اکثریت آنها می گویند ما باعث بیماری آنها شده ایم تا پول بدست آورند و در زندگی موفق شوند.

مشخص شد که بار مراقبت از کودک بیمار روانی عمدتاً بر عهده مادر است.

مادران از نقشی که پدران در مراقبت روزمره از کودک داشتند شکایت داشتند. آنها اظهار داشتند که برخی از پدران فقط از نظر مالی از کودک حمایت می کنند و برخی دیگر اصلاً اهمیتی نمی دهند. مادربزرگ که از کودک مبتلا به اختلال تشنجی و عقب ماندگی ذهنی که مادرش فوت کرده بود نگهداری می کرد، اظهار داشت:

” اکنون بار مراقبت بر دوش من است. پدر خیلی او را (فرزند) را دوست ندارد. گاهی ممکن است به او بگویید که با کودک مشکل دارید و او به شما بگوید که فقط صبر کنید. درست مثل اینکه کاملاً در مراقبت از کودک دخالت نمی کنم.» ناآگاهی در مورد اختلالات روانی توسط مراقبین در جامعه رایج بود. برخی از کودکان مبتلا به بیماری روانی و والدین آنها از روی ناآگاهی دچار انگ و بدرفتاری شدند.

مادر یک کودک مبتلا به اوتیسم و ​​اختلال تشنجی توضیح داد:

مردم باید این بچه ها را درک کنند. اگر با او به جایی بروید همه تعجب می کنند، می دانید، حتی کودک هم تعجب می کند که چرا از او غافلگیر می شوند. آنها واقعاً نمی فهمند و من نمی دانم چگونه . فکر کنید این چیزی است که وجود ندارد…”

والدین در این مطالعه نگرانی خود را از عدم دریافت حمایت های لازم از سوی همسایگان و افراد جامعه ابراز کردند. برخی از افراد وقتی کودک را در وضعیت بحرانی مانند تشنج یافتند حتی نمی توانستند کمک کنند. یکی از مادران یک کودک مبتلا به اوتیسم شکایت کرد که افرادی که در اتوبوس رفت و آمد می نشینند با گذاشتن صندلی به او کمک نمی کنند، زمانی که کودک به پشت ایستاده است.

من باید کودک را از خانه حمل کنم، سوار اتوبوس شوم

ممکن است شخصی در اتوبوس شما را ببیند که در حال حمل کودک در حالی که ایستاده اید بدون اینکه حتی اجازه بنشینید.”

مشخص شد که زندگی اجتماعی والدین با وجود یک کودک بیمار روانی در خانواده مختل شده است. گاهی والدین به دلیل رفتارهای آزاردهنده کودک از رفتن با کودک به مجالس اجتماعی مانند کلیسا اجتناب می کردند.

والدین نیز درگیری هایی را در جامعه تجربه می کردند و حتی گاهی اوقات زمانی که کودک دارایی کسی را تخریب می کرد متهم می شدند. این تنش ایجاد کرد و منجر به عدم صلح به ویژه با افرادی مانند همسایگان شد. گاهی اوقات زندگی عاشقانه یک مادر به دلایل مربوط به داشتن یک فرزند بیمار روانی تحت تأثیر قرار می گرفت. یکی از مادران کودک مبتلا به ADHD و اختلال تشنجی که از داشتن فرزند دیگری با شریک جدید خودداری می کرد در صورتی که مسئولیت های مراقبتی بر او غلبه کرد، توضیح داد:

“چه کسی می داند؟ او (همسر) برای دیدن دوستانش به آنجا رفت. آنها به او گفتند: “چطور می توانی با یک زن بمانی و فقط از فرزندش مراقبت کنی؟ بالاخره او (کودک) دیوانه است و او نمی‌خواهد با تو بچه‌دار شود، نمی‌دانم چیست!» سپس آن شخص (شریک) از من فرار کرد، ما در یک اتاق می ماندیم. ”

خاطرنشان شد که کودکان بیمار روانی آسیب پذیر بوده و با ضرب و شتم، هل دادن و سوزاندن از سوی مردم مورد بدرفتاری قرار می گیرند. به نظر می رسد کودکی که نمی تواند صحبت کند آسیب پذیرتر است زیرا وقتی والدین می خواستند بدانند نمی توانست از فردی که مسئول این عمل ظالمانه است نام ببرد.

مادر یک کودک مبتلا به ADHD و اختلال تشنج گفت:

« …ممکن است او (کودک) برود و به مال کسی دست بزند یا با این کار آب کسی را کثیف کند. صاحبش با عصبانیت بیرون می‌آید و با مشتی به سر کودک می‌زند یا او را نیشگون می‌گیرد و می‌داند که کودک نمی‌گوید. کودک با گریه برمی‌گردد و وقتی از او می‌پرسی شما را نمی‌فهمد.»

همچنین گزارش شده است که این کودکان در معرض خطر آزار جسمی و جنسی مانند سوختن یا تجاوز جنسی قرار دارند. همانطور که توسط یک مادر کودک مبتلا به اختلال تشنج و عقب ماندگی ذهنی توضیح داده شده است:

مثلاً یک روز بچه‌ام را نزد دختر خانه گذاشتم، او جرأت کرد قاشقی را که برای سرخ کردن استفاده می‌کرد، بردارد و روی پوست بچه بمالد. وقتی برگشتم دیدم بچه‌ای جای زخم دارد. جسد  بچه دیگری در محله که او هم معلول است. آن روز مادرش صبح به مزرعه رفت و کودک را همچنان در خواب رها کرد و به او دستور داد تا او را دنبال کند. مادر مردی در همان نزدیکی بود که او را به خانه اش صدا کرد و با او کار بدی کرد (اشک ریخت) همین هفته گذشته به او تجاوز کرد. در کنار آنها باشیم تا دچار چنین اقداماتی نشوند”

چالش های اقتصادی

سه موضوع اصلی پدیدار شد که توضیح می‌داد چگونه زندگی با یک کودک بیمار روانی در فعالیت‌های اقتصادی خانواده‌ها تداخل دارد. اینها عبارت بودند از: فقر موجود، تداخل با فعالیت های مختلف درآمدزا، و هزینه های اضافی ناشی از بیماری.

فقر توسط والدین به عنوان مسئول ناتوانی آنها در برآوردن برخی نیازهای مهم کودک بیمار روانی آشکار شد. برخی از والدین همسرانی بودند که هیچ وسیله ای برای کسب درآمد نداشتند و تنها به شریک زندگی خود وابسته بودند. کسانی که شریکی نداشتند انتظار داشتند از افراد دیگر، به ویژه بستگانشان کمک بگیرند. اگر آنها نمی توانستند کمک مورد نیاز خود را دریافت کنند، این یک مشکل بود. آنها (از جمله پدران) وقتی داروها را در بیمارستان دریافت نکردند. نمی توانستند برای فرزندانشان بخرند. آنها همچنین قادر به پرداخت کرایه اتوبوس برای حضور در درمانگاه با فرزندان خود در روز ملاقات نبودند.

مادر یک کودک مبتلا به اوتیسم توضیح داد:

« …از اینجا می‌توانید به واحد داروی بیمارستان بروید… ممکن است متوجه شوید که فقط یک نوع دارو دریافت می‌کنید در حالی که نسخه‌ای از دو یا سه دارو دارید… اگر به یک داروخانه (خصوصی) بروید متوجه می‌شوید که 500 است. شیلینگ (0.36 دلار آمریکا) به ازای هر قرص حالا با درآمد ما در این شرایط؛ اجاره خانه، قبض آب، همه چیز، هزینه حمل و نقل، ممکن است به جایی برسید که – من یک بار با دهانم صحبت کردم، و خدا مرا ببخشد که در عوض با دادن این مشکلات به من باید او (کودک) را می گرفت، من به آن نقطه رسیدم .

زندگی روزمره و فعالیت های والدین در این مطالعه بسیار تحت تاثیر حضور یک کودک بیمار روانی بود. زمان زیادی برای مراقبت از کودک صرف شد و در نتیجه آنها قادر به انجام سایر فعالیت های مهم مانند تجارت نبودند. تولید درآمد در خانواده تحت تأثیر قرار گرفت و این فقر خانواده را بیشتر تشدید کرد، همانطور که مادر کودکی با اختلال تشنجی و عقب ماندگی ذهنی توضیح داد:

” “مسئولیت های مراقبت از چنین کودکانی بسیار دست و پا گیر است، شما باید برای مدت طولانی با آنها بمانید تا از صبح تا عصر مراقب آنها باشید. فعالیت های شما فقط به محیط خانه محدود می شود، نمی توانید بیرون بروید. برای فعالیت هایی برای کسب درآمد جدا از خانه.»

اقداماتی برای مقابله با چالش ها

والدین راه های مختلفی را بیان کردند که برای مقابله با چالش هایی که در زندگی با یک کودک بیمار روانی با آن مواجه بودند، استفاده کردند. بسته به اینکه چه چیزی برای والدین مفید به نظر می رسید، مکانیسم های مقابله ای متنوعی در موقعیت های مختلف به کار گرفته شد. آنها به دنبال کمک های تخصصی و معنوی (از مذهب و طبیبان سنتی) بودند. یکی از مادرانی که فرزندش به اوتیسم و ​​اختلال تشنجی مبتلا است، بیان کرد:

راستش این بیمارستان است، این بیمارستان است که به او (کودک) کمک کرده است. اگر بیمارستان نبود وضعیت او بدتر می شد. بیمارستان از زمانی که او شروع به این مشکل کرد. الان 11 سال است که دارو مصرف می کند.

اقدامات دیگری که والدین انجام دادند شامل آموزش کودک برای انجام کارهایی بود که نمی توانست انجام دهد، مانند آموزش توالت رفتن و صحبت کردن، مشارکت دادن سایر اعضای خانواده مانند خواهر و برادر در مراقبت از کودک، و جستجوی اطلاعات در مورد اختلال کودک از منابعی مانند اینترنت. . با توجه به ماهیت برخی اختلالات و رفتاری که کودک از خود نشان می دهد،

برخی از پرستاران کودک به دلایل ایمنی سعی در کنترل محیط کودک داشتند.

بحث‌های گروهی متمرکز و مصاحبه‌های عمیق به‌عنوان تسکین روان‌شناختی برای والدین عمل کرد، زیرا آنها این فرصت را داشتند که کسی به صحبت‌های آنها گوش دهد. پس از یک FGD، یکی از پاسخ دهندگان که فرزند مبتلا به اوتیسم داشت، نظری را ارائه کرد که توسط بقیه حمایت شد:

فقط اینکه کسی اینطور به شما گش کند، احساس بهتری به شما می دهد”

این مورد در پایان یک مصاحبه عمیق با یکی دیگر از پاسخ دهندگانی که فرزندش به ADHD و اختلال تشنج مبتلا بود نیز وجود داشت:

از شما بسیار متشکرم آقای جوئل (نویسنده)، من نیز خوشحالم زیرا حداقل کسی را داشته ام که به من گوش دهد، هرگز چنین فرصتی نداشته ام.

بحث

یافته‌های این مطالعه چالش‌های روانی، اجتماعی و اقتصادی مختلفی را که والدین در زندگی با یک کودک بیمار روانی تجربه می‌کردند، آشکار کرد. برخی از موضوعات کلیدی یافت شده در ادبیات بررسی همتایان با توجه به تجربیات و نیازهای خانواده افراد مبتلا به بیماری روانی نیز در این مطالعه پدیدار شدند.

چالش های روانی و عاطفی اختلالات روانی

چالش‌های روان‌شناختی و عاطفی که والدین در این مطالعه تجربه می‌کنند شبیه به آنچه در ایالات متحده یافت شد که در آن مادران کودکان مبتلا به بیماری روانی جدی نگران آینده فرزندان خود به دلیل نیازهای خاص کودک، نامنظم یا بدتر بودند. رفتار و پیامدهای بلند مدت تجربیات استرس زا مشابهی نیز توسط والدین کودکان مبتلا به اوتیسم و ناتوانی ذهنی گزارش شده است. تجربه عاطفی غم و اندوه و درد درونی یا تلخی مرتبط با داشتن یک کودک بیمار روانی با مطالعه قبلی در ایالات متحده متفاوت است.

جایی که فشار عاطفی توسط مادران به عنوان ترس، ناامیدی و احساس گناه در برخورد با کودک بیان می شد. رفتار و نگرش والدین مشکل ارتباطی مشابهی با فرزندان خود داشتند که در ایالات متحده و انگلستان. فقدان متخصص گفتار و زبان مشکلی است که نه تنها در کشورهای کم درآمد، بلکه در کشورهای پردرآمد نیز تجربه می شود.

ارائه حمایت روانی و عاطفی برای مراقبین کودکان بیمار روانی باید در نظر گرفته شود تا آنها را از ناراحتی رهایی بخشد. یکی از راه‌های دستیابی به این هدف، ایجاد محیطی برای متخصصان بهداشتی است که با مراقبین برای درمان مؤثر بیماری‌های روانی فرزندانشان همکاری نزدیک داشته باشند. ارائه اطلاعات از طریق کتابچه هایی در مورد نحوه مدیریت کودک می تواند مفید باشد . پرستاران همچنین می توانند در ارائه حمایت اجتماعی و عاطفی نقش داشته باشند. همکاری نزدیک با متخصصان بهداشت روان، بهبودی خانواده‌های دارای کودکان روانی را از بحران‌ها و مقابله با وضعیت تسهیل می‌کند.

چالش های اجتماعی اختلالات روانی

چالش‌های خدمات اجتماعی ناکافی که والدین در این مطالعه تجربه کرده‌اند مشابه تحقیقات انجام‌شده در بریتانیا است اما با مطالعه دیگری متفاوت است که در آن والدین نسبت بالایی از کودکان اوتیسمی خود را گزارش کردند که در مراکز مسکونی از جمله شبانه‌روزی هفتگی در مدرسه زندگی می‌کنند. . این مستلزم نیاز دولت، بخش خصوصی و سازمان های غیردولتی برای در نظر گرفتن برنامه های توسعه مدارس برای افراد دارای معلولیت مانند کودکان دارای اختلالات روانی است.

والدین در این مطالعه در واقع از مدارس شبانه روزی برای فرزندان خود حمایت می کردند.

اگرچه این با شواهد موجود مبنی بر اینکه برنامه درمان خانگی برای کودکان و نوجوانان مبتلا به اختلالات روانی به نظر می رسد یک استراتژی موثر و پایدار برای برآوردن نیازهای سلامت روان آنها باشد در تضاد است. از آنجایی که موفقیت مداخلات مراقبتی در منزل مستلزم انطباق بیمار و والدین و حمایت از درمانگران بسیار ماهر است. ارائه حمایت حرفه ای به مراقبین می تواند بار مراقبت را کاهش دهد. خدمات استراحت، که هیچ والدینی دریافت نکرده اند. ممکن است در این موارد مفید باشد زیرا یکی از نیازهای درک شده خانواده ها در برخورد با رفتار چالش برانگیز کودکان است.

سایر مداخلات مانند ایجاد مراکز مراقبت روزانه برای چنین کودکانی می تواند برای مراقبین تسکین دهد.

زیرا باعث صرفه جویی در زمان صرف شده برای مراقبت از آنها می شود و به نوبه خود می توان از این زمان گرانبها برای سایر فعالیت های تولیدی استفاده کرد. علاوه بر این، سیستم‌هایی مانند بیمارستان‌ها و مدارس برای مداخلات مؤثر مانند دستیابی به کودکان در محیط‌های طبیعی، طراحی مداخلات متناسب با این زمینه‌ها و کار با خانواده‌ها و جوامع محلی، باید در شیوه‌های مبتنی بر شواهد به هم متصل شوند. از آنجایی که والدین در این مطالعه به آنها مربوط می شود، آموزش ویژه برای چنین کودکانی بسیار مهم است.

انگ تجربه شده در این مطالعه در سایر شرایط نیز گزارش شده است. برنامه های آگاهی عمومی در مورد کودکان مبتلا به اختلالات روانی در تمام سطوح جامعه به منظور کاهش انگ ضروری است. ساختار خدمات سلامت روان باید بهبود یابد تا نارضایتی مراجعین کاهش یابد.

گفتار درمانگران بیشتری باید آموزش ببینند و در دسترس باشند.

آسیب پذیری کودکان بیمار روانی در برابر آزار جسمی و جنسی موضوع مهمی است که باید به خوبی مورد توجه قرار گیرد. تانزانیا کنوانسیون حقوق کودک را در سال 1991 تصویب کرد و از آن زمان کودکان از حقوق بقا، حقوق رشد، حقوق حمایت، حقوق مشارکت و حق عدم تبعیض برخوردار هستند. با این حال این حقوق اغلب توسط جامعه، والدین و سرپرستان نقض شده است. به ویژه نقص در اجرای قوانین مربوط به کودکان به محرومیت از این حقوق کمک کرده است.

اگرچه برخی اقدامات قانونی علیه عاملان کودک آزاری در این مطالعه گزارش شده است. اما تلاش های بیشتری برای دولت و جوامع محلی برای حمایت از این کودکان مورد نیاز است. اجرای قوانینی که از کودکان حمایت می کند باید تقویت شود. لازم است اقداماتی برای ارتقای حقوق کودک اتخاذ شود. مانند بسیج جامعه در برابر اعمال مضر سنتی و مسئول ساختن والدین برای مراقبت از فرزندانشان. همه این اقدامات مطابق با اعلامیه جهانی حقوق بشر است.

چالش های اقتصادی اختلالات روانی

چالش‌های اقتصادی که مراقبان در این مطالعه تجربه کردند عمدتاً به دلیل فقر، تداخل مراقبت از کودک با فعالیت‌های مختلف مانند تجارت و هزینه‌های اضافی مرتبط با بیماری بود. چالش‌های فقر مشابهی توسط خانواده‌های کودکان دارای ناتوانی ذهنی در بریتانیا، زمانی که با خانواده‌های بدون چنین فرزندی مقایسه شدند، تجربه کردند. مداخله مراقبت از کودک در فعالیت های مختلف با مطالعه ای در استرالیا ، مطابقت دارد که در آن مراقبان برای رسیدن به اهداف/رویاهای خود اختلالی را تجربه کردند.

چالش های ناشی از فقر را می توان با ارائه کمک های مالی، غذا و پوشاک، برطرف کرد. اما بهترین راه برای کمک به این مراقبین ممکن است تسهیل در دستیابی به زمان کافی برای انجام فعالیت های درآمدزای خود باشد.

این امر را می توان با ارائه خدمات استراحت و ایجاد مهدکودک برای کودکان بیمارشان به نحوی که وقت زیادی را صرف مراقبت از آنها نکنند و با دادن وام و شاید آموزش آنها برای شروع نوعی کسب و کار محقق شود. اینها در واقع برخی از ایده هایی است که آنها در طول مصاحبه ها پیشنهاد کردند و دولت، بخش خصوصی و سازمان های غیردولتی می توانند امکان ارائه چنین حمایت های اقتصادی را بررسی کنند.

اقداماتی برای مقابله با چالش ها اختلالات روانی

والدین برای مقابله با چالش هایی که در زندگی با کودک بیمار روانی با آن مواجه بودند، اقدامات مختلفی انجام دادند. آنها به دنبال کمک حرفه ای از بیمارستان، کمک معنوی از رهبران مذهبی و درمانگران سنتی خود بودند و سایر اعضای خانواده را در مراقبت از کودکان مشارکت دادند.

آنها همچنین به کودک آموزش دادند تا خودمراقبتی کند، از اینترنت اطلاعات کسب کردند. از والدین با تجربه مشاوره دریافت کردند و سعی کردند محیط کودک را کنترل کنند. این معیارها با برخی از متغیرهای سازگاری مدل اکو-فرهنگی، مطابقت دارد که توضیح می‌دهد چگونه خانواده‌ها واکنش نشان می‌دهند و با داشتن عضوی با ناتوانی مزمن کنار می‌آیند.

محدودیت های مطالعه

این مطالعه تجربیات مراقبین را در محیط و ماهیت اختلالاتی که فرزندانشان از آن رنج می برند، توضیح می دهد. این در اختیار خواننده است که ببیند چگونه می توان نتایج را در سایر تنظیمات و شرایط مشابه اعمال کرد.

نتیجه

مراقبان کودکان مبتلا به اختلالات روانی چالش های روانی، اجتماعی و اقتصادی زیادی را تجربه می کنند. اینها عبارتند از استرس، نگرانی، غم، اندوه، تلخی، مدارس ویژه ناکافی برای کودکان بیمار، انگ، عدم حمایت اجتماعی، اختلال در زندگی اجتماعی و فقر. کمک های حرفه ای، آگاهی عمومی از بیماری های روانی در کودکان، حمایت اجتماعی و مالی توسط دولت، بخش خصوصی و سازمان های غیردولتی در رسیدگی به این چالش ها مهم است.

نوشته های مرتبط
یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.فیلد های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *